جدول جو
جدول جو

معنی ازین سو - جستجوی لغت در جدول جو

ازین سو
(اَ)
مخفف از این سو. از این جهت. از این طرف:
ازین سو و زان سو پرستندگان
پس پشت و پیش اندرون بندگان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
رجوع به از این رو شود
لغت نامه دهخدا
اینطرف و این کنار، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 377 تن سکنه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از دهستان کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، در 18000گزی جنوب باختری کلات دره. سردسیر. سکنه 149 تن. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات. شغل زراعت، مالداری، قالیچه و گلیم بافی. راه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، ترسانیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هامْ کَ دَ)
مخفف از این سپس. بعد از این. من بعد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف از این سان. از این گونه. از این قبیل. زینسان (مخفف آن) :
بود دانشومند و هم پهلوان
نبیند کسی پیر زینسان جوان.
فردوسی.
برین دشت ازینسان بکین آمدم
نه از بهر گاه و نگین آمدم.
فردوسی.
همه بوم ما را ازینسان بر است
اگر زر و سیم است اگرگوهر است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شُ دَ)
مخفف از این پس. از حالا. از این ببعد:
بدو گفت هرگز تو در خان من
ازین پس نباشی نگهبان من
چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که ایدون گمانم من ای شهریار
کزین پس نیابی تو از بخت بهر
بمن چون دهی کدخدائی شهر.
فردوسی.
سپاه دو کشور چو کردم نگاه
ازین پس جز او را نخواهند شاه.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه، با 410 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازین رو
تصویر ازین رو
از این جهت بنابراین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین سپس
تصویر ازین سپس
بعد از این از این پس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین سان
تصویر ازین سان
از این گونه از این قبیل ازین سان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین پس
تصویر ازین پس
از این پس از حا از این ببعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سر
تصویر این سر
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از بلوک راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرین و ماتحت خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی